ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
برای تو مینویسم ؛
امروز صبح ساعت 9 کلاس داشتم هوا خیلی عالی بود ابری و خنک .نمیشد حتی فکرشو کرد که چند ساعت دیگه برف سنگین بباره
هوا عجیب دلپذیر و دلچسب بود جای تو خالی بود برای قدم های دو نفره مان
جای قدم های زیبایت همیشه سبز
داشتم میگفتم صبح عالی بود
ساعت 2 که اماده میشد م برای سانس بعدی تدریس
از پنجره دیدم به طرز عجیبی ، برف باریدن گرفته بود . برف شدید به همراه باد
نبودی ببینی چقدر عصبانی بودم از اینکه باید تو هوای به این سردی و برفی بزنم بیرون
فک کن هیچ کسی بیرون نبود ان وقت من سر تا پام شده بود ادم برفی!!:(
نصف کلاس نیومدن و ما کلاس به جمعیت اندک ادامه دادیم.
حالا اینجاش بشنو که ؛ سرمای یخی بیرون و گرمای بخاری داخل ، باعث سنگین شدن پلکام شده بود ، سر کلاس دومم فک میکردم تایم کلاسام تموم شده الان برمیگردم خونه
بعد اتمام کلاس، تا اومدم بیرون ، یکی از بچه های ساعت اخر جلوم ظاهر شد .نمیدونی چقدر ناراحت شدم .خیلی تو ذوقم خورد فک میکردم الان میرم خونه خخخخخخخ
خیلی دلم میخواست برگردم و کمی چرت بزنم ، زهی خیال باطل..