سلام خونه بابام صبح رفتیم واکسن امیرحسین رو بزنم ولی گفتن روزای زوج
. میم عصبانی شد که چرا زنگ نزدی بپرسی. ای بابا.
دیگه گفتم منو برسون خونه مامان
بچه ها هنوز نیومدن. دیشب رفتیم واسه پسرجان کیک سفارش دادیم. چند تا هدیه خریدیم و برگشتیم خونه.
خوابم نمیبرد ترسیدم از فکر و خیالای الکی، واسه همین رفتم نصف قرص امپروزولام رو خوردم و خوابیدم ولی تصمیم دارم دیگه نخورم چون خیلی نچسبید خوابش...
گفتم برادرشوهر میخواد ازدواج کنه و سِکرت دارن کاراشون رو پیش میبرن نگو که خواهرشوهر میخواد عقد کنه😜😜😜 منو چی فک میکردم چی شد؟؟ هنوز البته هیچی نگفتن اینا رو هم میم گفت .. خواهرش ۲۰ سالشه و دانشجو
. دوباره همون حس های بد ازدواج اومد سراغم . ی جور شبیه حسادت ناشی از کم خودبینی. خیلی تو این چند روز به پای احساس و فکرام پیچیدم. دوست ندارم اینجوری باشم ولی سخت میشه کنار گذاشت. فصل اول کتاب بترس و اقدام کن رو که خوندم دیدم من هر ۷ الگوی ترس رو دارم.
الگوی اهمال کاری، قانون مدار افراطی، طرد شدگی، کم خود بینی، مهرطلب،بهانه تراش و بدبین. من درگیر هر کدوم به ی میزان هستم. تصمیم دارم تو ماه رمضون رو فکرا و احساسات اشتباهم کار کنم تا در بیام از این حالات.
آقای شعبانعلی تو صوت های عزت نفس میگفت حس حقارت در درون شما هست که میتونن شما رو تحقیر کنن و گرنه هیچکس نمیتونه و من این روزها درگیر احساسات اشتباه هستم😔
وقتی به گذشته فک میکنم میبینم بهترین روزهای عمرم رو با این فکرهای اشتباه از دست دادم. الان هم همینطوره ولی میخوام دیگه تمام کنمش. سخته ولی میشه، مطمئنم👌
دیگه ماه رمضونه و حوصله تمیزکاری ندارم نهایت همون شستن ظرف و درست کردن سحر و افطار. افطار که از سحر غذا مونده همونا رو میخوریم. سحر هم قورمه سبزی میخوام درست کنم.
سه شنبه که میم تعطیله میخواد موهای پسرا رو اصلاح کنه و ببریمش حمام. دیگه از وقتی آخر هفته بچه ها میرن اون ور، خونه ما کم میرن حمام.
من به خاطر کم خود بینی که داشتم در حق چند نفر خیلی بد کردم. اولین نفر خواهرم بود و بعد مامانم. مادربزرگم خدابیامرز و زن داداشم. خیلی بد کردم کاش بتونم جبران کنم. رفتارام با خواهر جان الان بهتره و دلم میخواد بهتر هم بشه.
مادربزرگ که دیگه نیست. یادمه شب فوتش نوشتم: ۲۶ فروردین مادربزرگ رفت پیش خدا ،کاش مهربون تر باشیم 😭😭
واقعا دلم میخواد ی مهربونی بی غل و غش داشته باشم. ی مهربونی پاک و از ته دل ... یعنی میشه؟؟؟
دیشب داشتم به روابطم فک میکرد امسال امیدوارم مدیریت کنم . این روزها خیلی بیقرار بیرون رفتن از خونه نیستم. دلم میخواد ولی اگه نشد خیلی بیقرار نمیشم.
بتونم تمرینات کتاب بترس و اقدام کن رو حل کنم تا ذهنم درست بشه تا از اون طرحواره های آسیب زای کودکی رها بشم.
روزهای خوبی در پیش داشته باشین.💐💐