بهارمـــــــ آرزو ستــــــ ツ

مثبتـــ های من همیشه شرقی اند

بهارمـــــــ آرزو ستــــــ ツ

مثبتـــ های من همیشه شرقی اند

55

این هفته ای که گذشت، هفته وفور رحمت الهی بود:)

اول هفته وقتی که خیلی عجله داشتم و سوار ماشین شخصی شدم، دیدم راننده اقایون سوار نمیکنه و فقط جلو زنها نگه میداره اولش کمی ترسیدم که این چه جورشه؟ بعدش گفتم به من چه !خوشش میاد سوارشون نکنه!

وسطای راه اقا نطقشون باز شد و شروع کرد به صحبت

شروع به معرفی خودش و محل کارش کرد.و اینکه اگه بخوام میتونه واسم کار جور کنه .

منم کلا همیشه در ارزوی کار مرتبط با رشته ام هستم و همیشه جوابم به کارای دیگه نه بوده و کلا بیخیال موقعیتهای استثنایی میشم در نتیجه کار به اون باحالی ردش کردم .بعدا که تو خونه بهش فک کردم گفتم چرا خب شماره ازش نگرفتم؟؟ و تازه به عمق فاجعه پی بردم.

بله ما از اوناشیم که بیان دم خونه التماس هم کنند نمیریم بعد میگیم دنبال کاریم:)

چند روز بعد تو اتوبوس داشتم فکر میکردم نکنه خدا در رحمتی بروم باز کنه و من ندونسته ببندمش؟

اخه چرا فک نکرده نه گفتم! که ناگهان خانم رو به رویی پرسید میشه شماره بدین باهم صحبت کنیم؟

هاج و واج مونده بودم چی بگم بهش ؟ خانم محترم و موقری به نظر می امد گفتم اینم لابد یه در دیگه است حالا یه شماره بدم به جایی برنمی خوره که!شماره رو دادم گفتم باداباد شاید شاهزاده ماهم این طوری بخواد بیاد:)

خلاصه فرداش زنگ زدن و با خواهر اق داماد صحبتی کردیم دیدیم شازده ، نظامی هستند و 3 سال ماموریت داره در بندر چابهار

بیشتر حرف زدیم دیدیم نه شرایط سختی داره ماهم حرفایی زدیم که معلوم بود فرار میکنند:) پس خیلی مودبانه و زیر پوستی نه خود را اعلام فرمودیم:)))



+ خدایا فرصتهایی که منتظرشم را مهیا کن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد